درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید كارمن به اشتراك گزاري انواع مطالب علمي و آموزنده و جالب براي همه است
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
مطالب علمي و آموزنده و جالب
به اشتراك گزاري انواع مطالب علمي و آموزنده و جالب براي همه




------------ --------

درس اول

يك روز آقا كلاغه نشسته بود روي شاخه درخت و با تخماش بازي ميكرد. آقا خرگوشه كه داشته از اون زير رد ميشده نگاه ميكنه، ميبينه كلاغه اون بالا داره واسه خودش حال ميكنه. بهش ميگه: آقا كلاغه! فكر ميكني منم ميتونم بشينم اين زير با تخمام بازي كنم؟! آقا كلاغه هم ميگه: بعله كه ميتوني!
خلاصه آقا خرگوشه هم ميشينه زير درخت و شروع ميكنه با تخماش بازي كردن. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه آقا روباهه از پشت يك بوته ميپره و آقا خرگوشه رو يك لقمة چپ ميكنه...
نكتة مديريتي: براي اينكه آدم بتونه صبح تا شب بشينه يكجا و با تخماش بازي كنه، بايد اون بالا بالاها نشسته باشه!
درس دوم
يك روز حاج‌آقا كبك به اتفاق خانومش زير يك درخت بلند نشسته بودن و با آقا غازه گپ ميزدن.. همينجوري از هر دري گفتند، تا يهو حاج‌آقا كبك نگاه ميكنه به درخته و آهي ميكشه و ميگه: اي خدا جون، كاش ميشد من يك روزي رو يكي از اون شاخه‌هاي بالا مينشستم!
يك مدت ميگذره، آقا غازه حاج‌آقا كبك رو ميكشه كنار، بهش ميگه: رفيق، چقدر دوست داري امشب رو روی اون شاخه سركني؟ حاج‌آقا كبك ميگه: خيلي! حاضرم به خاطرش هركاري بكنم. آقا غازه ميپرسه: هركاري؟ حاج‌آقا كبك ميگه: هركاري! آقا غازه يك نگاه به كپل گوشتالوی حاج‌خانوم كبك ميندازه، يك ابروش رو ميندازه بالا، ميگه: هركاري؟! حاج‌آقا اول شاكي ميشه، مياد كه داد و بيداد كنه و خشتك آقا غاز رو بکشه سرش، كه يهو باز چشمش ميافته به شاخة درخت و آخر تصميمش رو ميگيره و ميگه: قبول!
خلاصه آقا غازه ميره اونور و يك دور سير ترتيب حاج‌خانوم كبك رو ميده و بعد با لبخند رضايت بر لب مياد و حاج‌آقا كبك رو بلند ميكنه و ميذاره رو يك شاخة درخت. حاج‌آقا كبك هم يك دو سه ساعتي داشته آخر حال دنيا رو ميكرده كه چشمش ميافته به شاخه‌هاي بالاتر، آقا غازه رو صدا ميزنه ميگه: برادر، راه داره من رو ببري چندتا شاخه بالاتر؟ آقا غازه باز يك ابرو رو ميندازه بالا، ميگه: راه كه داره حاجي، ولي كار ميبره! حاج‌آقا كبك هم ميگه: .......عمش بابا، برو به كارت برس!
خلاصه آقا غازه باز ميره پايين و يك دور ديگه حاج‌خانوم كبك ميگذاره و بعد هم پرواز ميكنه مياد حاج‌آقاكبك رو ميگذاره نوك درخت. حاج‌آقا كبك ديگه واسه خودش تو اوج فضا بوده و كيفش به اتمام كوك، كه تو همون حال و احوال مزرعه‌دار مهربون كه يك كبك سفيد و چاق و چله روی نوك درخت توجهش رو جلب كرده بوده، با يك تير خلاصش ميكنه....
نكتة مديريتي: ....كشي و زن قحبه‌گي ممكنه آدم رو به شاخه‌هاي بالا برسونه، ولي آدم رو اون بالا نگه نميداره!
درس سوم
گنجيشك كوچولو توی يك روز سرد زمستون داشت بالاي يك مزرعه پرواز ميكرد. هوا اونقدر سرد بود كه بعد از يك مدت گنجيشك كوچولو تو هوا يخ زد و افتاد پايين.. يك مدت همينطور مثل يك گلولة يخ زده اونجا افتاده بود كه يهو آقا گاوه كه داشت از اونجا رد ميشد يك تاپالة مشتي با پدر مادر انداخت رو گنجيشك كوچولو.
چند دقيقه بعد گرماي مطبوع تاپالة آقا گاوه يخ گنجيشك كوچولو رو آب كرد و گنجيشك كوچولو هم كه حالا حسابي گرم شده بود، از شدت خوشحالي شروع كرد به آواز خوندن. صداي آواز گنجيشك كوچولو رسيد به گوش آقا گربه كه از همون نزديكي ميگذشت و اون هم صدا رو دنبال كرد و اومد بالاسر تاپالة آقا گاوه و با دقت گنجيشك كوچولو رو از اون تو درآورد و بعد هم با لذت خوردش...
نكتة مديريتي اول: هركسي كه تا گردن ميرينه به آدم، دشمن آدم نيست!
نكتة مديريتي دوم: هركسي كه آدم رو از تو گه نجات ميده، رفيق آدم نيست!
نكتة مديريتي سوم: اگه تا گردن تو گه گير كردين، لااقل دهنتون رو ببنيدن!


جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 6:59 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم





قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،
ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ...



هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم
تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟



قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،
از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم



بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند.



قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن،
طبقه روی طبقه برویم بالا



قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده ...



تا به حال بیل زده‌اید؟
باغچه هرس کرده‌اید؟
آلبالو و انار چیده‌اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.



این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان،
برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.



قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.



من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه ‌زنده بودن مان.



قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.



قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.



قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.



قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی
یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.



قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن
و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم ...



چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای
که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده !



آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا ...



جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 6:10 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

دانلود فیلتر شکن قوی,filter shekan,vpn,فیلتر شکن رایگان,proxy

امروز می خواهم چند تا فیلتر شکن (Filter Breaker) برای شما معرفی کنم این فیلتر شکن ها صد در صد تضمینی و کاملا رجستری شده است و شما می تونید بدون هیچ تردیدی ازشون استفاده کنید.البته همیشه در نظر داشته باشید که این روزها فیلتر شکن های تقلبی و نوظهور زیادی وجود داره که بسیار مخرب اند و سیستم شما رو به هم می ریزند .شما هم به هدفی که دارید نمی رسید ،یعنی بجای اینکه فیلتر شکنی بکنند برای انسان فیلتر درست می کنند.

پس حتماً حتماً دانلود کنید ...

سعی کردیم چند ورژن مختلف براتون ارائه کنیم که نهایت استفاده رو ببرید

۱. نــمـــــاز :بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده

خصوصیت مهم این فیلتر شکن اینه که مانع میشه انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کنه ...

اگه باور نداری این آیه رو بخون

" ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر

عنکبوت/۴۴ "

***************************

۲. قــــــرآن :لنگه نداره همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند

برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.

***************************

۳. ولـایـــت :این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می کنه و کاملا تست شده .

برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشه و اطاعت پذیری از ولایت جزء لا بنفک وجودش باشه.

***************************

۴. محبت اهل بیت :متاسفانه این نوع فیلتر شکن ها همه جا پخش نشده اند و به گفته ی صاحبانشان استفاده از آن ها برای کسانی مفید است که :

واقعا به ما اعتقاد داشته و پیرو ما باشند

***************************

۵. اذکار:این ذکر باید توسط متخصصشان تجویز بشود.

***************************

اخطار اخطار اخطار !!!

در مورد این نوع از فیلتر شکن ها باید بگویم نسخه های تقلبی زیادی وجود دارد مواظب باشید.

دلیل فیلتر شدن !!! : وقتی انسان ها گناه میکند به دلیل جهلشان به ازای هر گناه یک قدم از خدا دور میشوند

این فیلترها بر چشمانمان ؛ گوش هایمان ؛ و قلب ما سیطره می زند و اگرکسی دچار این گناهان شد اگر به یکی از این فیلتر شکن ها وصل باشد … ان شا الله … به راه مستقیم هدایت می شود.

از نسخه های اصلی و اورجینال استفاده کنید ؛ نه نسخه های کرک شده !!!

--------------------------------



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 11:9 بعد از ظهر ::  نويسنده : ali
یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 5:26 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

کارمندان گمرک


نزدیکی‌های ساعت ٩ صبح بود که تقریبا همه اعضای گمرک برای بازکردن و تفتیش چند صندوق چوبی خوش ظاهر گرد یکدیگر جمع شدند.
پیشخدمت‌ها با تیشه و تبر به کندن میخ و تخته‌های روی جعبه مشغول شدند و پس از آن که پوشال روی صندوق‌ها را پس زدند بوی خوشی برخاست که همه مطمئن شدند صندوق‌ها محتوی شکلات می‌باشند.
طبق معمول در یک قوطی باز شد و یکی از کارمندان برای خود و رفقایش از آن شکلات‌ها مقداری برداشت.
یک ساعت بعد صندوق‌ها میخکوب و برای تحویل شدن به صاحب جنس آماده بود.کارمندان نیز در پشت میزهای خود مشغول کار شدند ولی گاهگاهی صدای زنگ بلند میشد و کارمندان به پیشخدمت‌ها ارد آب خوردن می‌دادند.
صدای قار و قور شکم اعضای دله گمرک از هر طرف بلند بود و در عرض چند دقیقه هجوم عمومی به طرف مستراح شروع شد
ولی بدبختانه یا خوشبختانه عمارت گمرک بیش از یک آبریزگاه گلی و یک آفتابه حلبی نداشت.

در این گیرودار رئیس بیچاره دفعتا متوجه خود شد و دید که شلوار خود را مظفرانه کثیف کرده است! خواست به گوشه‌ای برود و شلوار خود را عوض کند که ناگهان اتومبیل شیک آخرین سیستمی جلوی عمارت گمرک ترمز کرد و یکی از بازرس‌های معروف گمرک جنوب که مامور سرکشی گمرک بود پیاده شد.

از پله‌ها بالا رفت، هیچکدام از اعضا را ندید. از درون اتاق‌ها هم صدای نفس‌کشی شنیده نمیشد. بدبخت با عصبانیت به طرف اتاق رئیس رفت. رئیس بدبخت از مشاهده بازرس خود را باخت و رنگ از رویش پرید و از این که به علت اشکالات فنی! نمی‌توانست از جا بلند شده و تعارف بکند بی‌اندازه شرمگین شد با این حال با لکنت زبان خیر مقدمی گفت و اضافه نمود که به علت رماتیسم و درد پا قادر به تکان خوردن نیستم و بعد هم زنک زد تا فراش آمده و برای مهمان تازه وارد چای و شیرینی بیاورد ولی هیچکس در راه‌روهای عمارت وجود نداشت تا به زنگ رئیس پاسخ دهد!

بازرس در حالی که از این قضیه در فکر فرو رفته بود چند دور با عصبانیت طول اطاق‌ها را طی نمود و در این اثنا یک مرتبه چشمش از پنجره به بیرون افتاد و از مشاهده هجوم اعضا و معاون گمرک به مستراح بی‌اختیار خنده‌اش گرفت. مخصوصا چندنفری که طاقت نیاورده و دولادولا در گوشه‌های حیات، پشت درخت‌‌های نخل مشغول! شده بودند، توجهش را بیشتر جلب کرده و بر تعجبش افزوده بود! بوی تعفن گیج کننده‌ای فضای گمرک را معطر ساخته بود!

تمام این جریانات که باعث رسوایی کارمندان گمرک گردیده بود شاهکار یک جوان ارمنی بود که مرتبا از آمریکا شیرینی و شکلات وارد می‌کرد و چون هر دفعه بیش از نصف هر صندوق را آقایان محض تبرک! می‌چشیدند و طبق معمول هیچ مرجعی هم برای شکایت نداشت، حقه‌ای به کار زده و یک بار سفارش داده بود که برای او شکولاکس یعنی شکلات مسهل بفرستند و به طریقی که ملاحظه شد به بهترین وجهی انتقام خود را از شکم‌های دله کارمندان گمرک گرفت!



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 2:58 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

 

------------   --------

درس  اول

يك روز آقا كلاغه نشسته بود روي شاخه درخت و با تخماش بازي ميكرد. آقا خرگوشه كه داشته از اون زير رد ميشده نگاه ميكنه، ميبينه كلاغه اون بالا داره واسه خودش حال ميكنه. بهش ميگه: آقا كلاغه! فكر ميكني منم ميتونم بشينم اين زير با تخمام بازي كنم؟! آقا كلاغه هم ميگه: بعله كه ميتوني!
خلاصه آقا خرگوشه هم ميشينه زير درخت و شروع ميكنه با تخماش بازي كردن. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه آقا روباهه از پشت يك بوته ميپره و آقا خرگوشه رو يك لقمة چپ ميكنه...
 
نكتة مديريتي: براي اينكه آدم بتونه صبح تا شب بشينه يكجا و با تخماش بازي كنه، بايد اون بالا بالاها نشسته باشه!
 
درس دوم
يك روز حاج‌آقا كبك به اتفاق خانومش زير يك درخت بلند نشسته بودن و با آقا غازه گپ ميزدن.. همينجوري از هر دري گفتند، تا يهو حاج‌آقا كبك نگاه ميكنه به درخته و آهي ميكشه و ميگه: اي خدا جون، كاش ميشد من يك روزي رو يكي از اون شاخه‌هاي بالا مينشستم!
يك مدت ميگذره، آقا غازه حاج‌آقا كبك رو ميكشه كنار، بهش ميگه: رفيق، چقدر دوست داري امشب رو روی اون شاخه سركني؟ حاج‌آقا كبك ميگه: خيلي! حاضرم به خاطرش هركاري بكنم. آقا غازه ميپرسه: هركاري؟ حاج‌آقا كبك ميگه: هركاري! آقا غازه يك نگاه به كپل گوشتالوی حاج‌خانوم كبك ميندازه، يك ابروش رو ميندازه بالا، ميگه: هركاري؟! حاج‌آقا اول شاكي ميشه، مياد كه داد و بيداد كنه و خشتك آقا غاز رو بکشه سرش، كه يهو باز چشمش ميافته به شاخة درخت و آخر تصميمش رو ميگيره و ميگه: قبول!
خلاصه آقا غازه ميره اونور و يك دور سير ترتيب حاج‌خانوم كبك رو ميده و بعد با لبخند رضايت بر لب مياد و حاج‌آقا كبك رو بلند ميكنه و ميذاره رو يك شاخة درخت. حاج‌آقا كبك هم يك دو سه ساعتي داشته آخر حال دنيا رو ميكرده كه چشمش ميافته به شاخه‌هاي بالاتر، آقا غازه رو صدا ميزنه ميگه: برادر، راه داره من رو ببري چندتا شاخه بالاتر؟ آقا غازه باز يك ابرو رو ميندازه بالا، ميگه: راه كه داره حاجي، ولي كار ميبره! حاج‌آقا كبك هم ميگه: .......عمش بابا، برو به كارت برس!
خلاصه آقا غازه باز ميره پايين و يك دور ديگه  حاج‌خانوم كبك ميگذاره و بعد هم پرواز ميكنه مياد حاج‌آقاكبك رو ميگذاره نوك درخت. حاج‌آقا كبك ديگه واسه خودش تو اوج فضا بوده و كيفش به اتمام كوك، كه تو همون حال و احوال مزرعه‌دار مهربون كه يك كبك سفيد و چاق و چله روی نوك درخت توجهش رو جلب كرده بوده، با يك تير خلاصش ميكنه....
 
نكتة مديريتي: ....كشي و زن قحبه‌گي ممكنه آدم رو به شاخه‌هاي بالا برسونه، ولي آدم رو اون بالا نگه نميداره!
 
درس سوم
گنجيشك كوچولو توی يك روز سرد زمستون داشت بالاي يك مزرعه پرواز ميكرد. هوا اونقدر سرد بود كه بعد از يك مدت گنجيشك كوچولو تو هوا يخ زد و افتاد پايين.. يك مدت همينطور مثل يك گلولة يخ زده اونجا افتاده بود كه يهو آقا گاوه كه داشت از اونجا رد ميشد يك تاپالة مشتي با پدر مادر انداخت رو گنجيشك كوچولو.
چند دقيقه بعد گرماي مطبوع تاپالة آقا گاوه يخ گنجيشك كوچولو رو آب كرد و گنجيشك كوچولو هم كه حالا حسابي گرم شده بود، از شدت خوشحالي شروع كرد به آواز خوندن. صداي آواز گنجيشك كوچولو رسيد به گوش آقا گربه كه از همون نزديكي ميگذشت و اون هم صدا رو دنبال كرد و اومد بالاسر تاپالة آقا گاوه و با دقت گنجيشك كوچولو رو از اون تو درآورد و بعد هم با لذت خوردش...
نكتة مديريتي اول: هركسي كه تا گردن ميرينه به آدم، دشمن آدم نيست!
نكتة مديريتي دوم: هركسي كه آدم رو از تو گه نجات ميده، رفيق آدم نيست!
نكتة مديريتي سوم: اگه تا گردن تو گه گير كردين، لااقل دهنتون رو ببنيدن!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 6:59 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

 قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم





قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،
ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ...



هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم
تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟



قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،
از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم



بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند.



قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن،
طبقه روی طبقه برویم بالا



قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده ...



تا به حال بیل زده‌اید؟
باغچه هرس کرده‌اید؟
آلبالو و انار چیده‌اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.



این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان،
برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.



قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.



من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه ‌زنده بودن مان.



قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، 
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.



قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.



قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.



قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی
یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.



قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن
و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم ...



چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای
که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده !



آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا ...



جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 6:10 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

 دانلود فیلتر شکن قوی,filter shekan,vpn,فیلتر شکن رایگان,proxy

امروز می خواهم چند تا فیلتر شکن (Filter Breaker) برای شما معرفی کنم این فیلتر شکن ها صد در صد تضمینی و کاملا رجستری شده است و شما می تونید بدون هیچ تردیدی ازشون استفاده کنید.البته همیشه در نظر داشته باشید که این روزها فیلتر شکن های تقلبی و نوظهور زیادی وجود داره که بسیار مخرب اند و سیستم شما رو به هم می ریزند .شما هم به هدفی که دارید نمی رسید ،یعنی بجای اینکه فیلتر شکنی بکنند برای انسان فیلتر درست می کنند.

پس حتماً حتماً دانلود کنید ...

سعی کردیم چند ورژن مختلف براتون ارائه کنیم که نهایت استفاده رو ببرید

۱. نــمـــــاز : بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده

خصوصیت مهم این فیلتر شکن اینه که مانع میشه انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کنه ... 

اگه باور نداری این آیه رو بخون

" ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر

عنکبوت/۴۴ "

***************************

۲. قــــــرآن : لنگه نداره همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند

برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.

***************************

۳. ولـایـــت : این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می کنه و کاملا تست شده .

برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشه و اطاعت پذیری از ولایت جزء لا بنفک وجودش باشه.

***************************

۴. محبت اهل بیت : متاسفانه این نوع فیلتر شکن ها همه جا پخش نشده اند و به گفته ی صاحبانشان استفاده از آن ها برای کسانی مفید است که :

واقعا به ما اعتقاد داشته و پیرو ما باشند

***************************

۵. اذکار: این ذکر باید توسط متخصصشان تجویز بشود.

***************************

اخطار اخطار اخطار !!!

در مورد این نوع از فیلتر شکن ها باید بگویم نسخه های تقلبی زیادی وجود دارد مواظب باشید.

دلیل فیلتر شدن !!! : وقتی انسان ها گناه میکند به دلیل جهلشان به ازای هر گناه یک قدم از خدا دور میشوند

این فیلترها بر چشمانمان ؛ گوش هایمان ؛ و قلب ما سیطره می زند و اگرکسی دچار این گناهان شد اگر به یکی از این فیلتر شکن ها وصل باشد … ان شا الله … به راه مستقیم هدایت می شود.

از نسخه های اصلی و اورجینال استفاده کنید ؛ نه نسخه های کرک شده !!! 

--------------------------------

 



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 11:9 بعد از ظهر ::  نويسنده : ali
یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 5:26 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali

 کارمندان گمرک 


نزدیکی‌های ساعت ٩ صبح بود که تقریبا همه اعضای گمرک برای بازکردن و تفتیش چند صندوق چوبی خوش ظاهر گرد یکدیگر جمع شدند.
پیشخدمت‌ها با تیشه و تبر به کندن میخ و تخته‌های روی جعبه مشغول شدند و پس از آن که پوشال روی صندوق‌ها را پس زدند بوی خوشی برخاست که همه مطمئن شدند صندوق‌ها محتوی شکلات می‌باشند.
طبق معمول در یک قوطی باز شد و یکی از کارمندان برای خود و رفقایش از آن شکلات‌ها مقداری برداشت.
یک ساعت بعد صندوق‌ها میخکوب و برای تحویل شدن به صاحب جنس آماده بود.کارمندان نیز در پشت میزهای خود مشغول کار شدند ولی گاهگاهی صدای زنگ بلند میشد و کارمندان به پیشخدمت‌ها ارد آب خوردن می‌دادند.
صدای قار و قور شکم اعضای دله گمرک از هر طرف بلند بود و در عرض چند دقیقه هجوم عمومی به طرف مستراح شروع شد
ولی بدبختانه یا خوشبختانه عمارت گمرک بیش از یک آبریزگاه گلی و یک آفتابه حلبی نداشت.

در این گیرودار رئیس بیچاره دفعتا متوجه خود شد و دید که شلوار خود را مظفرانه کثیف کرده است! خواست به گوشه‌ای برود و شلوار خود را عوض کند که ناگهان اتومبیل شیک آخرین سیستمی جلوی عمارت گمرک ترمز کرد و یکی از بازرس‌های معروف گمرک جنوب که مامور سرکشی گمرک  بود پیاده شد.

از پله‌ها بالا رفت، هیچکدام از اعضا را ندید. از درون اتاق‌ها هم صدای نفس‌کشی شنیده نمیشد. بدبخت با عصبانیت به طرف اتاق رئیس رفت. رئیس بدبخت از مشاهده بازرس خود را باخت و رنگ از رویش پرید و از این که به علت اشکالات فنی! نمی‌توانست از جا بلند شده و تعارف بکند بی‌اندازه شرمگین شد با این حال با لکنت زبان خیر مقدمی گفت و اضافه نمود که به علت رماتیسم و درد پا قادر به تکان خوردن نیستم و بعد هم زنک زد تا فراش آمده و برای مهمان تازه وارد چای و شیرینی بیاورد ولی هیچکس در راه‌روهای عمارت وجود نداشت تا به زنگ رئیس پاسخ دهد!

بازرس در حالی که از این قضیه در فکر فرو رفته بود چند دور با عصبانیت طول اطاق‌ها را طی نمود و در این اثنا یک مرتبه چشمش از پنجره به بیرون افتاد و از مشاهده هجوم اعضا و معاون گمرک به مستراح بی‌اختیار خنده‌اش گرفت. مخصوصا چندنفری که طاقت نیاورده و دولادولا در گوشه‌های حیات، پشت درخت‌‌های نخل مشغول! شده بودند، توجهش را بیشتر جلب کرده و بر تعجبش افزوده بود! بوی تعفن گیج کننده‌ای فضای گمرک را معطر ساخته بود!

تمام این جریانات که باعث رسوایی کارمندان گمرک گردیده بود شاهکار یک جوان ارمنی بود که مرتبا از آمریکا شیرینی و شکلات وارد می‌کرد و چون هر دفعه بیش از نصف هر صندوق را آقایان محض تبرک! می‌چشیدند و طبق معمول هیچ مرجعی هم برای شکایت نداشت، حقه‌ای به کار زده و یک بار سفارش داده بود که برای او شکولاکس یعنی شکلات مسهل بفرستند و به طریقی که ملاحظه شد به بهترین وجهی انتقام خود را از شکم‌های دله کارمندان گمرک  گرفت! 



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 2:58 قبل از ظهر ::  نويسنده : ali